تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

اولين هاي .........امير علي قند عسل

  اولين دندون :  پسركم  اولين دندونشو  در اواخر 5ماهگي بودكه در آورد. خيلي زود دندون درآورد عزيزم,هل بوده غذا بخوره تا چاق بشه چله بشه مامان وبابا اونو بخورن .         اولين قدم :  گل من اولين قدماهاشو    11ماهگي بودكه برداشت.پسرك من زياد چهار دست و پا  راه نرفت ويه دفعه راه افتاد. خدايا همين طوري كه باعث شدي  قدم برداره و راه بره كمك كن تا وقتي بزرگ شد قدمهاي بزرگ تري ومحكم تري براي خودش وخانواده اش و جامعه اش برداره .   اولين حرف: اين دعوا هميشه بين پدر ومادر ها هست كه دوست دارن كه ني ني كوچولو ها شون...
27 فروردين 1392

روزهاي عيد

سلام  اول از سفره هفت سين شروع ميكنم   عشق مامان تو چيدن كمك كردي تو رنگ كردن صدف و تخم مرغ ها حسابي كمك كردي . البته بعد از كمك تو يك ساعتي بايد تميز كاري ميكردم هم خونه و هم سرو صورت تو فسقلي رو ميشستم . و اينكه عاشق سماغ بودي و نصف سماغ كه داشتيم با قاشق خوردي و ول كن نبودي تا كه عصباني شدم . و دو تا ماهي خريده بوديم كه خودت انتخاب كرده بودي و به اقاي فروشنده ميگفتي يه دونه سرخ بده . يه روز مونده به عيد ديدم  خيلي ساكتي و جلوي چشم نيستي فهميدم يه كاري كردي . صدات كردم با ناراحتي گفتي سيم رو انداختم تو ماهي . (سيم رو با  ابر ظرف شويي انداخته بودي تو ماهي وبه اون سفيد كننده زده بودم  يكي از ماهي كوچولو ها مرد و من...
20 فروردين 1392

سال نو مبارك

بر سر سفره احساي اگر جايي بود  سخن ساده تبريك مرا جاي دهيد   نوروز مبارك     امير علي  عمر مامان و بابا امسال يعني نوروز 92  تو دقيقا 2 سال و 10 ماه و 17 روز ه كه زندگي ما رو شيرين كردي . اميدوارم به خواست خدا بتونم سالهاي زيادي در اين روز برات متن بنويسم . و دعا ميكنم سال جديد هميشه روي لبات گل خنده شگفته بشه و سالم و خوشحال باشي .    اينم سفره هفت سين كه مامان خيلي سعي كرده خوب بشه .   و ديگه اينكه اين روزا هر چقدر سعي ميكنم ازت عكس بگيرم اصلا دوست نداري و در اخر به گريه ختم ميشه و ميگي  چرا داريد منو اذيت مي كنيد اخههههههههههه    ...
2 فروردين 1392

خوشگل شدي

سلام ديروز  امير علي با بابا جون نوبت آرايشگاه داشتن چون اين چند روز اخير موهاي امير علي ميومد جلوي چشمش و مجبور بودم با كش ببندم تا نره تو چشمش . و اگه كسي از امير علي ميپرسيد چرا كش بستي  مگه دختر شدي ميگفت نه امير عليم گل پسري هستم ميخوام برم آرايشگاه و موهام كوتاه كنم و خوشگل بشم . تو راه بابا جون گفت اول من موهامو كوتاه كنم يا امير علي امير علي گفت اول من كوتاه ميكنم . وقتي رسيديم  به آقاي ارايشگر سلام دادي و خسته نباشيد گفتي و رفتي نشستي براي كوتاهي و گفتي اپسري (اسپري )هم بزن به موهام .خلاصه عشق من انقدر اروم نشست تا موهاشو عمو كوتاه كرد ولي اخراش  ديگه حوصله اش داشت سر ميرفت  و مثلا ميگفت مماخم مو مير...
21 اسفند 1391

حرفهاي شيرين زبونم

سلام نفس مادر اين روزا اينقدر شيرين زبون شدي و حرف ميزني و سوال مي كني  بعضي وقتا دلم ضعف ميره برات و سعي ميكنم بتونم همه رو برات ثبت كنم .    چند شب پيش برق  قطع شد و تاريك شد يه كم ترسيدي بعد گفتي   تلويزيون روشن كنيم  اصرار كه روشن بشه حالا بايد تو رو توجيه كنم كه تلويزيون با برق كار ميكنه  و بعدش گفتي مامان چرا برق قطع شد  عمو قطع كرد بريم نردبون بذاريم بريم بالا درست كنيم . و جالب اينكه وقتي ميخوام جارو برقي بكشم و لامپ  و يا تلويزيون روشن كنم نميذاري و خودت روشن ميكني و نميترسي ولي وقتي برق نبود ميگفتي بيا  تلويزيون روشن كن من ميترسم برق منو بگيره .     ...
20 اسفند 1391

حرف جالب 2

تو شيرين ترين فرشته عمر مادري   خاله اكرم يه دختر همسن امير علي داره كه خيلي نازه ولي خيلي هم شيطون و بلا (نيوشا ). خاله اكرم براي امير علي گله ميكرد . امير علي ميگفت خاله نيوشا حرف بد ميزنه . بي ادبه . خاله اكرم ميگفت نيوشا منو اذيت ميكنه منو ناراحت ميكنه .  امير علي گفت خاله ناراحت نباش گريه نكن من مي بخشم .   نيوشا امير علي رو بوس كرد و گفت مامان من امير علي رو دوست دارم . حاله اكرم گفت امير علي نيوشا ميگه من تو رو دوست دارم . امير علي يه قيافه اي گرفت و گفت:  نيوشاديگه حرف بد نزنيا .    رفتم بالا ي چار پايه و عشقم ميگه مامان مواظب باش نيفتي .   يه تابلو پر...
14 اسفند 1391

يه روز معمولي با امير علي

امير علي مامان عمر مادر تمام زندگي مادر  وقتي صبح از خواب بيدار ميشه در هر حالتي كه باشه تا چشماشو باز ميكنه ميگه سلام صبح بخير .نميدوني وقتي به سلام و صبح بخير عشقم بيدار ميشم چقدر كيف ميكنم . مامان بيدار شو چايي بذار بخوريم  مامان من پنير رو از يخچال ميارم بعد از تموم شون صبحونه ميگه مامان تشكر ممنون شدم خيلي خومشزه بود (خوشمزه بود ). بعد از صبحونه مامان جون حالا نوبت منه كارتون ببينم ميگم پسرم هر كارتوني دوست داري بذار تو دستگاه بزنم بياد ميگي باشه بذار من انتخاب كنم تو بزن بياد .  ميگم ماماني نهار چي بذارم ميگي شام بذار و منم ممنون از راهنمايي خوبت ميرم سراغ نهار  عاشق آبليمو و ليمو عماني تو غذا ه...
14 اسفند 1391

حرف خودم

سلام    دوستاي  خوبم زهره جون مامان آريان گلم و مريم جون مامان دو قلوهاي ناز خاله حسين و حسام   من روبه مسابقه دعوت كرده بودن همين جا ازشون تشكر ميكنم .  من زياد در جريان اين مسابقه نيستم فقط ميدونم بايد دليل و هدف خودمون از ساختن وبلاگ بگيم و سه نفر از دوستان رو هم معرفي كنيم.     نميدونم  از كجا شروع كنم حدود 9 ماهه پيش سحر جون(دختر عمه جون امير علي ) خيلي اصرار ميكرد كه من براي امير علي وبلاگ بسازم و منم هي پشت گوش مينداختم تا اينكه يه روز گفتم حالا يه سري بزنم ببينم اصلا چه جاييه وقتي براي اولين بار ني ني ها و ماماناي گلشون رو ديدم خوشم اومد اولا اينكه ديدم چقدر ساده و زيبا مين...
14 اسفند 1391

جشن و رقص

تا حالا هر وقت مراسم و يا جشني بود امير علي زياد فرق بين بيرون و عروسي نميگذاشت و مشغول بازي ميشد.ولي عشق من كم كم دقت ميكنه و ميدونه عروسي همراه با دست و رقصه . جمعه عروسي دعوت بوديم حاضر شديم و اماده رفتن بوديم كه من داشتم به امير علي تذكر ميدادم كه مامان بغل من بشين و مامانو اذيت نكن حتي اگه دينا و نيوشا اذيت كردن تو ارام باش تا مامان ناراحت نشه (به ناراحت شدن من خيلي حساسه ) . يه كم گذشت و فكر كرد و اومد پيشم و گفت مامان من عروسي بخصم (برقصم )گفتم برقص عزيز مامان گفت      :   اخه من بغلت بشينم كه نميتونم برقصم بايد بلند بشم . اينم راه فرار از نشستن و قانع كردن من . وقتي هم رفتيم عروسي از مو...
13 اسفند 1391