نمايشگاه كتاب
سلام . چند روزه اينجا نمايشگاه كتاب باز شده و من به اميرعلي قول داده بود بريم بيرون و براش كتاب مي مي ني بخرم . ديروز قرار شد عصر بريم نمايشگاه .وقتي امير علي از خواب بعد از ظهر بيدار شد گفتم بيا حاضر بشيم با بابايي بريم بيرون . اونم گفت اول يه كم ارايش كنيم بعد بريم مي مي ني بخريم و رفت تا دست و صورتشو بشوره . تمام موهاشو خيس كرده بود .و وقتي من بهش گفتم بيا موهاتو خشك كنم ميگه دو ساعته موهامو شونه كردم و حاضر شدم . (اين حرفو از كجا ياد گرفتي خداميدونه ) . و بعد از كلي رسيدگي به خودش رفتيم دنبال نيلوفر و با هم رفتيم نمايشگاه . وقتي رسيديم نمايشگاه كتاب انگار اومديم شهر بازي ميدونست از...