تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

اين از اون حرفاست ........ وروجك من

  اي فسقلييييييييييييييييييي  اين چيزا چيه ياد گرفتي قند عسلم ؟ يكيش اينه كه وقتي يه چيزي يا كاري رو ميخواد انجام بده و اجازه نميديم .قيافشو مظلوم ميكنه و ميگه گريه كنما!!!!!!! پسركم اين راهش نيست براي بر اورده كردن خواسته ات گريه كني . ولي بعضي وقتا حتي اگه ناراحتم باشيم وقتي ميگه خندمون ميگيره و به خواسته اش ميرسه ولي نه هميشه .   يه چيز ديگه كه ياد گرفته اينه وقتي ميريم بيرون براي خريد يا كاري داريم ميگه ديگه خسته شدم بريم خونه .ولي براي من سواله چرا توي پارك هيچوقت اين فسقلي خسته نميشه و نميگه بريم ؟    و يه حرف ديگش اينه وقتي براي حساسيت به صورتش كرم ميزنم مي...
8 مهر 1391

واژه نامه اصلاح شده شيرين زبونم

  امير علي من چون  يه كوچولو  بزرگتر شده الان ديگه ميتونمه كلماتو بهتر ادا كنه و جمله بندي كنه و فعلها رو بگه . كاش ميتونسيد بشنويد چه صدايي داره وقتي حرف ميزنه تمام كلماتو و فعلها روميكشه و صداشم خيلي ناز ه. مثلاميگه ماااااااامااااان دوووووونيييييييييي بياااااا بشين نيااااااااااكن  (مامان جوني بيا بشين نگاه كن .   وقتي حرف ميزني ميخواهم بخورمت عشقم   قربونش برم اكثرا فعلها رو ميتونه بگه ولي منفي اونا رو نميتونه بگه دوست ندارم                              نه دوست بلد نيستم        ...
8 مهر 1391

ژوليده پوليده ام باشم بازم خيلي خوش تيپم

  اين عكسو تو مشهد  وقتي رفتيم باغ وحش گرفتم .هوا طوفاني بود و باد و باران و گرد وخاك . تازه اينقدر حيوانات بود كه من خسته شدم و نشستم . ولي خدايي خيلي شيرينم و ناز مگه نه بچه ها                               ...
8 مهر 1391

خواب ناز يه فرشته

      اين عكس رو من خيلي خيلي دوست دارم .بچه ها وقتي خوابن مثل فرشته اند آرام و معصوم . بيدارنم مثل فرشته اند ولي فرشته شيطون . تو خواب يه جور ديگن  خيلي  نازو و خوشگلند. حالا اين عكسو ببينيد خودتون قضاوت كنيد . باورتون نميشه هر وقت اين عكسو نگاه ميكنم حس خيلي قشنگي دارم و سير نميشم  از ديدن اين عكس .                                               ...
8 مهر 1391

تبريك عشقم به مامان وبابا

    بهترين  آهنگ زندگي من تپش قلب توست و قشنگترين روزم روز پيوند با تو سالگرد ازدواجمان مبارك     ميدونيد 9 شهريور 1380 چي شده ؟نگران نشيد  خيلي روز خوبيه !! چون اون روز مامان زهرا و بابا حميدم با هم ازدواج كردن. و امسال يازدهمين  سالگرد ازدواجشون بود سال قبلو من يادم نيست ولي امسال خيلي خوش گذشت و پر از فش فشه بود و دائم ميگفتم ماماني شمع روشن كن و بگو تولدت مبارك و من شمعها رو فوت كنم .ماماني يه كيك خوشگل و خوشمزه خريده بود  م ما با خانواده عمه جون رفيتم بيرون و يه چشن كوچولو گرفتيم تو سفره خونه بوديم و من با همراه هميشگيم گي دي گي دي (نيلوفر )دختر عمه جوني با...
8 مهر 1391

راز ونياز هاي كودكانه با خدا

  خدا جون خدا جون :در مدرسه به ما گفتند:كه تو چه كار ميكني پس وقتي ميري تعطيلات كي كاراتو انجام ميده.  خدا جون :به جاي اينكه بگذاري مردم بميرند ومجبور باشي آدما جديد بيا فريني چرا همينايي را كه داري نگه نميداري.  خدا جون :اگر يكشنبه مرا توي كيليسا تماشا كني كفشاي جديدمو بهت نشون مي دم  خدا جون :آيا تو واقعا نامرئي يا داري كلك ميزني.  خدا جون :بخاطر برادر كوچولويم ازت ممنونم اما من از تو يك سگ ميخواستم.  خداجون :لازم نيست تونگران من باشي. من هميشه دوطرف خيابان رو نگاه ميكنم.  خداجون :هيچ فكر نميكردم نارنجي وارغواني اينقدر بهم مي آن تا وقتي كه غرو...
8 مهر 1391

حاضر جوابي كودكانه (طنز)

  دختر كوچولويي با معلمش درباره ي نهنگ جرو بحث ميكرد معلم ميگفت:از نظر فيزيكي غير ممكن است كه يك نهنگ بتواند يك آدم را ببلعد زيرا با وجود اينكه پستاندار و عظيم الجثه است حلق بسيار كوچكي دارد.  دختر كوچولو پرسيد:پس چه طور حضرت يونس به وسيله يك نهنگ بلعيده شد؟معلم كه خيلي اعصباني شد دوباره تكرار كرد نهنگ نميتواند آدم را ببلعد از نظر فيزيكي غير ممكن است. دختر گفت:وقتي رفتم بهشت از حضرت يونس ميپرسم معلم گفت:اگر حضرت يونس جهنم باشد چه ؟دختر جواب داد:اون وقت تو ازش ميپرسي       عكاس سر كلاس آمده بود تا از بچه هاي سر كلاس عكس يادگاري بگيرد. معلم داشت همه بچه ها رو تشويق ميكرد كه دور هم جمع شون...
8 مهر 1391

اگر كودكان درباره خدا بپرسند چه جواب ميدهيد؟

چراااااا من نميتوانم خدارا ببينم ؟؟؟؟؟   يك فرد پسرش را نزد امام صادق برد وپرسيد:اين بچه من را كلافه كرده همش از من ميپرسه خدا را به من نشون بده من نتونستم جوابش را بدهم؟ امام فرمود:من به اوياد ميدهم   امام بدون اون كه بچه متوجه شود به يكي گفت:يه ليوان بردار وبا قندو شكر آب شيرين درست كن وبياور.وقتي آب را آوردندبه اون بچه دادن تا بخوره.وقتي خورد. از كودك پرسيد:چه مزه اي است كودك جواب داد شيرين است امام دوباره سوال كرد چرا شيرينه ؟كودك جواب داد: چون با آب شكر مخلوط شده است. امام لبخندي زد وگفت:شكر را نشان بده؟واون پسر جواب داد:چيزي پيدا نيست .امام فرمودپس از كجا متوجه ميشوي شيرين است؟ كودك باهوش جواب داد:از مزه اش &nbs...
8 مهر 1391

نامه هاي كودكانه با خدا

 خداجونم خدا جون:   توچه طوري با مريم آشنا شدي؟ خداي جون:   براي خواهرم يك بلاي اضافي دادي مثل بلايي كه بر  سر مصري ها آوردي. خدا جون:پ پدرم فكر ميكند توست لطفا به راه راست هدايتش كن. خانم وآقاي خدا:خانواده ي چه جوري است عيسي بچه ي بزرگ خانواده است. خدا خوب وعزيز:من به تو احساس نزديكي ميكنم ما اعضاي يك خانواده هستيم شايد بتوانيم با هم ازدواج كنيم واين پيوندرا محكم تر كنيم. خدا جون:توي مدرسه خوانديم كه تو ميتواني از كرم ابريشم پروانه بسازي به نظر من اين كار تومحشر است براي خواهرم چه كار ميتواني بكني آخه اوخيلي زشت است لطفا به پدرو مادرم نگو كه من اين را برات نوشتم. خ...
8 مهر 1391