خوشگل شدم
يه روز مشغول كار بودم و هيچ سر و صدايي و نه خبري از امير علي بود رفتم اتاق ببينم كجاست گفت نيا من حاضر ميشم الان ميام چند دقيقه بعد با اين قيافه اومد بيرون و جالب اينكه اصرار ميكرد مامان جون بگو چقدر خوشگل شدي .
و اين اغاز ماجرا بود كه هر روز كشوي كمدتو بريزي بيرون و مثلا حاضر بشي
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی