شيرين زبونم 3
سلام عزيزكم
اين روزا خيلي پر حر ف تر و شيرين زبونتر شدي
تا اونجايي كه يادم باشه برات مينويسم
جمعه داشتيم ميرفتيم باغ رفتيم دنبال عزيز وقتي رسيديم سپهر اونجا بود و بابا جون سپهر رو گرفت بغلش و تو هم حسود ولي با هوش گفتي بابا جون سپهر رو بده بغل عزيز بذار خوشحال بشه
فرداي روز تولدت وقتي بيدار شدي گفتي مامان اين دفعه برام كيك صورتي با زنبور قرمز بخر
عاشق اين بودي بري مدرسه ولي چند روزي ميگي نميخوام برم مدرسه ميخوام كوچولو بمونم ميخوام برم مدرسه درس بخونم بازي كنم ولي اومدم خونه كوچولو بشم .
با بابايي رفتي ارايشگاه براي كوتاهي مو همين كه رسيدي گفتي عمو موهامو زياد كوتاه نكن مامانم گفته زشت ميشه
داشتم دلمه درست ميكردم اومدي مثلا براي بقول خودت كمك كني برنج رو ريختي زمين تا من حرفي بزنم گفتي كي غذا رو ريخته زمين ............امير علي خان ريخته
رفته بودي تولد محمد جواد(پسر عمو) وقتي برگشتي به من گفتي بگو مامان كيك من قشنگ بود يا محمد جواد من پرسيدم و تودر جواب گفتي كيك من خوشگلتر بود
به خاله مريم (دوست من ) گفتي خاله به من بگو اسباب بازيتو ميدي به آيدا و اونم پرسيد يه دفعه گفتي نه نميدم
ميرفتيم بيرون در مسير رفت يه ماشين سوار شديم و از قضا در مسير برگشت هم همون ماشين بود و تو فهميدي و گفتي مامان اينو كه سوار شديم پياده يكي ديگه سوار بشيم
رفته بود خونه عمو اسماعيل و الوچه بدست امد و گفت مامان زن عمو به من يكي الوچه داد دو تا نداد(منظور كه چرا چند تا نداد ه فقط يكي داده)
هميشه وسط قصه ميگفت خلاصه الان جديدا ميگه خلاصه كلام
بسته اموزشي تراشه الماس براش گرفتم و در روز يه بار من تمرين ميكنم و چند بار امير علي با من تمرين ميكنه و ميگه بيا كارت بازي و بهم نشون ميده و من بايد بگم و وقتي درست ميگم ميگه افرين مامان خوبم .
بعد از بارون رفتي بيرون و گفتي مامان هوا دل انگيزه و من همينطوري متعجب كه اين كلمه رو از كجا ياد گرفته
با بابا رفتي انباري بابا گفته شيشه خالي رو بذار زمين گفتي نه خونه و زندگي ميريزه بهم
اشغال ريخته بود حياط و تو داشتي بازي ميكردي يه دفعه گفتي مامان اين چه وضعيه
به وقتي ميگي وقي
و كلمه عالي بود رو خيلي ميگي
به چشم ميگي چمش
به دهان مگي ديان
به محمد جواد ميگفتي مداد الان ميگي محمد وداد
به سپهر ميگفتي پسهر الان درست ميگي
اكثرا تمام اسمها رو با جون صدا ميكني
تمام لباسهاتو ميذاري بپوشونم ولي امكان نداره اجازه بدي كفش پات كنم و بايد حتما خودت بپوشي
شبا موقع خواب دستت ميذاري رو لپ من تا خوابت ببره
عاشق قصه شنيدن و قصه گفتني
نقاشي خوب ميكشي و فكر كنم نقاشيت خوب باشه و به مامان رفتي و ديگه داري رنگ اميزي تميز رو كامل ياد ميگيري و از خطهاي نقاشي خارج نميشي .