تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

بگذارید تا میتوانم بازی کنم که فردا با من بازی خواهند کرد بگذارید بچه بمانم

 

     بنام خدایی بی همتایی که فرشته یی چون تو  را به ما هدیه کرد

 

 

عکس

 

با آمدن تو بهترین و زیباترین لحظات وارد کلبه خوشبختیمان شد و تو را از خدایی خواستیم که به رحمت بی کرانش ایمان  داریم پس برایمان بمان و بدان که تا بی نهایت  عاشقانه دوستت داریم 

 

بدون عنوان

امروز که دارم مینویسم  عشق من سه سال و 4 ماه و بیست و هشت روزه اس. خیلی وقته ننوشتم شرمنده روی ماه پسرم هستم و همینطور دوستای گلم خیلی دلم برای همه عزیزام تنگ شده .ولی خوب بنا به دلایلی نتونستم بیام و بنویسم     این روزا پسرکم خیلی شیطون شدی و سوالات تو بی حدو حساب شده برای همه حرفها یه چرا داری .هر کاری میگم انجام بدی میگی چرا مثلا امیرعلی وسایلتو جمع کن میگی اخه چرا ؟و هزار تا از این چراها میگی .     یه تکیه کلام که پیداکردی اول هر حرفت میگی بگو  مثلا میگی مامان بگو لباس میگم لباس میگی لباسم رو عوض کن .چند روز دائم میگفتی بگو که کلافه ام کرده بودی وبهت گفتم امیر علی بگ...
7 مهر 1392

شيرين زبونم 3

سلام عزيزكم  اين روزا خيلي پر حر ف تر و شيرين زبونتر شدي  تا اونجايي كه يادم باشه برات مينويسم   جمعه داشتيم ميرفتيم باغ  رفتيم دنبال عزيز وقتي رسيديم سپهر اونجا بود و بابا جون سپهر رو گرفت بغلش و تو هم حسود ولي با هوش گفتي  بابا جون سپهر رو بده بغل عزيز بذار خوشحال بشه      فرداي روز تولدت وقتي بيدار شدي گفتي مامان اين دفعه برام كيك صورتي با زنبور قرمز بخر   عاشق اين بودي بري مدرسه ولي چند روزي ميگي نميخوام برم مدرسه ميخوام كوچولو بمونم ميخوام برم مدرسه درس بخونم بازي كنم ولي اومدم خونه كوچولو بشم .   با بابايي رفتي ارايشگاه براي كوتاهي مو همين...
6 خرداد 1392

خوشگل شدم

يه روز مشغول كار بودم و هيچ سر و صدايي و نه خبري از امير علي بود رفتم اتاق ببينم كجاست گفت نيا من حاضر ميشم الان ميام چند دقيقه  بعد با اين قيافه اومد بيرون و جالب اينكه اصرار ميكرد مامان جون بگو چقدر خوشگل شدي .   و اين اغاز ماجرا بود كه هر روز كشوي كمدتو بريزي بيرون و مثلا حاضر بشي  ...
6 خرداد 1392

روز جشن تولد

        سلام همونطور كه ميدونيد قصه جشن تولد امير علي سر دراز داشت و از اسفند ماه شروع شده بود و هر روز يه درخواست و يه پيشنهاد از طرف امير علي ..........................   القصه يا به قول امير علي خلاصه كلام    بنده يعني مامان جون از چند روز قبل در حال تدارك مراسم بودم از كيك و تزيينات و لباس تا ....... الي اخر  حسابي بدو بدو كردم و خدا رو شكر عشقم خيلي ذوق ميكرد .چون خونه ما زياد بزرگ نيست امكان پذيرايي  از همه نبود پس اقايون حذف شدن و فقط خانمها  بودن و فقط فاميل درجه يك .  عمه  و خاله وزن دايي و زن عموها و بچه ها  ناز كه ماشاالله حدو د50...
19 ارديبهشت 1392

تولدت مبارك تمام هستي من

  سلام امير علي من سه ساله شد  يه كم دير شد خوب مشغول كيك و شمع و تولد بوديم    آرزويم همه اينست كه دلت خوش باشد  نرود لحظه اي از صورت ماهت لبخند نشود غصه دمي نزديكت  لحظه هايت همه زيبا باشند از خدا ميخواهم  كه تو را سالم و خوشبخت بدارد همه عمر و نباشي دلتنگ .   ...
18 ارديبهشت 1392

دوست جونيام و ماماناي عزيز راهنمايي ميخوام

سلام دوستاي گلم  قبلا هم گفتم امير علي من خيلي احساساتيه و خيلي دل نازكه . نميدونم خوبه يا بده .من دوست ندارم اين قدر دل نازك باشه فكر ميكنم اينطوري ضربه پذير ميشه . شايدم من حساس شدم  اينجا يكي و دو مورد ميگم شما ببنيد من حساسم يا واقعا خيلي دلنازكه و حساس و بعد راهنماييم كنيد و از نگراني منو در بياريد ممنونم دوستاي عزيز و مهربونم  از چند ماهگي اهنگاي غمگين  ميخود گريه ميكرد . مثلا يه روز فيلم ميم مثل مادر رو ميداد و امير علي از اول فيلم تا اخر فيلم مثل ابر بهار گريه ميگرد اونم چه گريه اي و ميگفت  مامان چرا بچه گريه كرد . چرا مامانش گريه كرد  چرا امپول شكست و.......... . و نميذاشت كانا...
6 ارديبهشت 1392

بازي جديد

توي تعطيلات عيد هر روز برنامه فيتيله رو نگاه ميكردي و ميگفتي مامان عمو تيتيله رو ميخوام ببينم  و اين كار زو از اونجا ياد گرفتي  هر روز يه بالش يا توپ ميذاري تو  شكمت و ميگي        اين مشمه يا بوشه البت بوشكه بوشكه  ترجمه بازي   اين شكمه يا بشكه البته بشكه بشكه               اينم عكسش    ...
4 ارديبهشت 1392

شيرين زبوني 2

مامان قربونت بشه كه هر روز شيرين زبونتر ميشي و البته شيطونتر منم كه بد عادت قبلا اروم بودي الان شيطونتر  بگذريم يه كم در مورد حرفها و كارهات بگم عزيز دلم  اينا بخشي از حرفاته كه يادم مونده .    تكيه كلام اين روزها :   من ميگماااااااااااا آخه         تو رو خدا   ميخوام برم دوخرچه (دوچرخه ) سوار بشم.      با هم رفتيم حياط  امير علي وايستاده جلوي در ميگم: بذار رد بشم ميگي :اول معما رو حل كن بعد اجازه بدم رد بشي (كارتون دورا   رو خيلي دوست داري و از اون ياد گرفتي )(حتي نميدوني معما يعني چي؟)   ميگ...
4 ارديبهشت 1392

با سر بريم توي كتاب

سلام نفسم كتاب خوندن رو  خيلي دوست داري و دو سري كتاب داري كه خيلي دوسشون داري .         1-سري كتابهاي مي مي ني      2-كتابهاي با سر بريم توي كتاب    اين  كتاب خيلي اموزنده اس براي اشنايي بچه ها با حيوانات چند وقت قبل آينه ميذاشتم جلوي روت و با كتاب مشغول ميشدي ولي الان ميگي ازم عكس بگير ببينم چند تا عكس  از گل پسريم    عشقم خيلي شيرينيااااااااااااااا         ...
4 ارديبهشت 1392