حاضر جوابي كودكانه (طنز)
دختر كوچولويي با معلمش درباره ي نهنگ جرو بحث ميكردمعلم ميگفت:از نظر فيزيكي غير ممكن است كه يك نهنگ بتواند يك آدم را ببلعد زيرا با وجود اينكه پستاندار و عظيم الجثه است حلق بسيار كوچكي دارد.
دختر كوچولو پرسيد:پس چه طور حضرت يونس به وسيله يك نهنگ بلعيده شد؟معلم كه خيلي اعصباني شد دوباره تكرار كرد نهنگ نميتواند آدم را ببلعد از نظر فيزيكي غير ممكن است. دختر گفت:وقتي رفتم بهشت از حضرت يونس ميپرسم معلم گفت:اگر حضرت يونس جهنم باشد چه ؟دختر جواب داد:اون وقت تو ازش ميپرسي
عكاس سر كلاس آمده بود تا از بچه هاي سر كلاس عكس يادگاري بگيرد.
معلم داشت همه بچه ها رو تشويق ميكرد كه دور هم جمع شوند و ميگفت كببينيد چقدر قشنگه كه سالها بعد وقتي همه تون بزرگ شديد و به اين عكسها نگاه كرديد و بگوييد اين احمد .الن دكتره يا اين مهرداده الان وكيله .يكي از بچه ها ي كلاس گفت اينم آقاي معلمه الان مرده