مارفتيم دعواااااااااااااااااااااا
سلام ني ني ناز نازيها . ما چند روز پيش رفته بوديم مسافرت شمال و امير علي من اولين بار بود ميرفت دريا و عشق من اولين بار بود اين همه آب ميديد .قبل از رفتن بابا جوني ميگفت ميخوام ببرمت دريا و اونجا خيلي آب هست ميگفت بريم بخوريم .
وقتي رفتيم كنار ساحل هوا باروني بود و كمي سرد وعشقم تازه از خواب بيدار شده بود وقتي دريا رو ديد كمي ترسيد و چون خواب آلو هم بود محكم چسبيده بود به من و واكنش خاصي نداشت . خيلي هوا بد بود و ويلا گرفتيم و بارون ميباريد .
اينم اولين باري كه عشق من دريا رو ديد
غروب كه بارون نم نم ميباريد باز رفتيم ساحل و اين دفعه حالا بيا امير علي رو از آب بيار بيرون . دقيقا مثل اين شكلك بازي ميكرد.
نميخواست بياد بيرون . وقتي اومديم خونه ميگفت بريم دعواااااااااااااااااا. پسركم دريا نميتوانه بگه دائم ميگه بريم دعوا . و فرداشم هوا بد بود بازم رفتيم ساحل و كلي بازي كرد اگه ميگذاشتيم نميخواست بياد خونه.يه سطل شن بازي بابايي براش گرفته بود و اميرم ميگفت قاشقشم ميخوام (بيل ) ميگفت . كلي هم شن بازي كرد.
عاشق دريا شده بود. الانم كه به خونه برگشتيم دائم ميگه بريم كنار دعوا
اينم عكساي شمال