اين روزا
سلام دلم تنگ شده بود براي دوست جونيا و نوشتن و شرمنده از روي پسر گلم ولي خب اومدم بازم. چن روزه من و اميرعلي و بابا جون همه با هم سرماخورديم .و من از همه مريض ترم.
روز عيد قربان رفتيم خونه عزيز بابا و قرباني كشته بودند وامير علي من قربونش برم حسابي گوشت و جگر خورد . نوش جونت قربونت برم
روز عيد غدير هم رفتيم جشن غدير(از طرف نظام مهندسي باباجون رو با خانواده دعوت كرده بودن) و ما هم رفتيم .بد نبود موسيقي سنتي و مسابقه و خاله صبا و.......ولي زيادبه امير علي خوش نگذشت چون وسط جشن ميگفت بريم خونه خسته شدم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی