بچه ها ي كوچولو و موچولو . مهر شروع شده و من ناراحتم . من مدرسه كه نميرم ولي نيلو جونم كه بايد بره و مجبوريم از هم جدا بشيم . ميخوام اين مطلبو براي نيلو فر بنويسم و تشكر كنم چون هم كمك ماماني بود و هم با من بازي ميكرد و هم اذيتش ميكردم و تازه بايد هر روز منو خرگوشك درست ميكرد و......... و ديگه چه بلاها كه سرش نياوردم . نيلوفر دختر عمه جونيمه . اين تابستون من خيلي خوش بحالم بود و اكثرا نيلو خونه ما بود در واقع من نميذاشتم بره خونه شون و گريه ميگردم تا بمونه خونمون و وقتي ماماني اين وبلاگو برا م ساخت نيلو خيلي كمك كرد و اكثرا شكلكهاي منو كه ميببيند اون برام جمع كرده . من به نيلو خيلي عادت كرده بودم...