هر چي بگم .... بازم كمه
خدايا ما هرچقدر شاكر باشيم كمههههههه.هزاران هزار بار شكريت خداي مهربون. درسته ما خيلي منتظر اين عشق بوديم و تو شيريني اونو 9 سال بعد به ما چشوندي ولي يه جيگر دادي الان انقدر شيرينه كه حدو حساب نداره . هر چقدر مينويسم بازم كمه يه زبوني داره . به جرات ميتوانم بگم تمام 31 سال عمرم يك طرف و اين دو سال و نيم كه امير علي رو دارم يك طرف . خدايا تو مزه عشق واقعي رو بهمون نشون دادي . صد هزار مرتبه شكر ت .
عمو جوني امير علي به خونه جديدشون اسباب كشي كردن و امروز من و بابايي و امير م رفتيم بيرون براي چشم روشني خونه شون يه شكلات خوري خوشگل گرفتيم . تو ماشين من و بابايي صحبت ميگرديم امير علي نگو گوشش پيش ماست اول گفت شكلات ميخوام و جعبه كادو رو نشون داد
منم گفتم ماماني اون شكلات نيست . براي اينكه متوجه بشه گفتم مامان اون ظرف شكلات خوريه براي عمو گرفتيم .بريم اونجا بديم به زن عمو جوني شكلات بريزيه توش و امير علي قبول كرد. يه كم كه گذشت و بابايي گفت اگه كاري نداريد ديگه بريم خونه . يه دفعه امير علي زد زير گريه و گفت نه بريم خونه . بابايي گفت بريم خونه عزيز جون .بازم گفت نه و چن جا بهش گفتم همه رو گفت نه . اخرش بهش گفتم ماماني هيچ جا كه نريم . پسرم تو بگو كجا بريم :باورتون نميشه گفت بريم خونه زن عمو هوشوشات(شكلات ) بريزه اينجا (اشاره به كادو )بخوريم .
من كه دلم ضعف كرده بود از اين شيرين زبوني و نا قلا بودن پسركم همونجا چن تا بوس ابدار كردمش حالابگم از حال امير علي اونم با يه تير دو نشون زده بود هم به مهمونيش ميرسيد و هم به هوشو شاتش(شكلاتش )