تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

امير علي يه پا دكتر شده

  ني  ني هاي ناز و خوشگل .من دكترها رو خيلي دوست دارم اونا خيلي مهربونن . انشا الله هيچوقت مريض نشيد و سلامت باشيد .بابا حميدم برام يه چراغ قوه خريده و من هر روز با اون گوشا و چشمها و دهن ماماني و بابايي رو معاينه ميكنم و اگه كسي بگه دل درد دارم ميگم عرق نعناع بخور يا جايي از بدنش زخمي باشه ميگم كرم بزن و اگه بابايي بگه سرم درد مياد ميگم قرص بخور .بچه ها من فقط ميگم ولي ا صلا دست نميزنم چون ميدونم داروها براي ما خطرناكن .    اينم  عكسمه با عينك بابا جوني .وقتي اينو ميزنم به ماماني ميگم بهم بگو آقاي دكتر امير علي            &nbs...
8 مهر 1391

حرفهاي ماماني قبل از به دنيا آمدن گلم

  پسر نازم من و بابا حميد در سال 1380 باهم ازدواج كرديم و قبل از اين كه توبه دنيا بياي دوتا داداش كوچولو  تو پيش خدا وبه بهشت رفتن وما تورو با نذر ونياززيادي كه به درگاه خدا داشتيم . ازخداهديه گرفتيم. من دوران بارداري سختي داشتم و پر از استرس.  ميدوني قند عسلم دكتر ها ميگفتن:بايد بچه شما دختر باشه تا سالم به دنيا بياد ولي به خواست خدا ي مهربان صحيح وسالم وخوشگل به دنيا اومدي عزيز دلم.             مامان وبابا قربونت برن عزيزم       ...
8 مهر 1391

صحبت خداوند و كودك

  كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت وپرسيد:ميگويند فردا شما مرا به زمين ميفرستيد .اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه براي زندگي به انجا بروم ؟خداوند پاسخ داداز ميان زيادي از فرشتگان  يكي را براي تو در نظر گرفته ام او از تو نگهداري خواهد كرد  باز كودك گفت: اين جا در بهشت من هيچ كاري جز  خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند و خداوند لبخند زد . گفت فرشته تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود .كودك ادامه داد :من چطور بفهمم مردم چه ميگويند وقتي زبان انها را نمي دانم . خداوند او را نوازش كرد و گفت فرسته تو زيباترين و شي...
8 مهر 1391

تشكر امير علي از خدا جوني

  مامان زهرا ميگه هر وقت خواستي از خدا تشكر كني دستاي كوچولوتو بگير بالا و بگو    خدايا شكرت حالا منم ميخوام بگم خدا جونم ممنونم : خدا جونم ممنونم:اول به خاطر اينكه منو پيش دو تا فرشته فرستادي مامانو و بابا جونم رو ميگم .مامان و بابا خيلي دوستتون دارم . خدا جونم ممنونم:بهم بزرگترين نعمت يعني سلامتي رو دادي .  خدا جونم ممنونم:بهم دو تا چشم خوشگل و درشت و مشكي دادي تا بتونم قشنگيها رو ببينم و مامان دائم بگه قربون چشماي خوشگلت بشم . خدا جونم ممنونم:بهم دو تا گوش دادي تا بشنوم و قتي مامان و بابا جون قربون و صدقه ام ميرن كيف كنم . خدا جونم ممنونم:دو تا لپ قلمبه دادي تا ما...
8 مهر 1391

درد دل امير علي با ني ني ها

  سلام بچه هاي گل  ميخوام يه كم درد دل كنم با شما . چون ميدونم شما منو خوب درك ميكنيد  .ما همه عاشق بستني و شكلات و كاكائو و.......هستيم .و لي من اينارو و خيلي ميوه ها هم هست مثل موز و انگور و طالبي......... كه نميتونم بخورم.اخه ماماني اجازه نميده ميگه حساسيت داري من نميدونم چيه ؟ ولي وقتي اينها رو ميخورم بدنم ميزنه بيرون و ميخاره و اذيت ميشم .ماماني منو پيش دكتر برده  و دكتر جون گفته اينارو نبايد بخورم  تا خوب بشم و معلوم نيست كي خوب ميشم .ولي بعضي وقتا خيلي دلم ميخواد بخورم و ماماني هم طاقت نمياره و يه كوچولو بهم ميده .خوب دلم ميخواد ديگه خيلي سخته .بچه ها برام دعا كنيد تا زود خوب بشم و بتونم &nbs...
8 مهر 1391

دومين سال تولد بهار زندگي ما

         تولدت عزيزم پر از ستاره بارون  پر از بادكنك و شوق و پر از اينه و شمعدون الهي كه هميشه   واسه تبريك امروز بيان يه عالم عاشق   بياد هزار تا مهمو ن فرشته زندگي من روز به روز به قشنگي زندگي ما اضافه ميكنه و امروز هم سالگرد تولد عشق منه .زمان خيلي زود ميگذره ولي با وجود تو تمام لحظات پر از شيريني براي ماست. شيريني خامه اي  مامان و بابا  تو تمام زندگي من و بابا يي هستي . گل من اميدوارم  هر سال روز تولدت مثل شكوف هاي بهار شاداب و لبت خندون باشه و غم به دل پاكت راه پيدا نكنه.                   &nb...
8 مهر 1391

دومين عيد نوروز پسرم

  اين دومين بهاري كه من ميبينم . بهار خيلي خوشگله مخصوصا خوراكيهاش وسفره هفت سينش . ماماني من خيلي با سليقه اس هر سال خودش هفت سينو درست ميكنه و تزيين ميكنه . امسالم  يه سفره هفت سين تزيين كرده خيلي خوشگله و منم مشغول خرابكاري هستم دارم سنجد ميدم به ماهي ها!!!!!!        ...
8 مهر 1391

سفر به ميانه

  من و مامان جون تيرماه با قطار رفتيم به شهر ميانه خونه خاله بتول (خاله بتول دوست خوب ماماني از دوران دانشگاه ). خاله جون يه دختر داره به اسم پارمين و خيلي ناز و كوچولو و موچو لو ه و شبيه ژاپنيهاست .. خيلي خوش گذشت . خاله بتول و عمو محمد ازتون ممنونم از پذيرايتون .ببخشيد شيطوني كردم . راستي خونه خاله زهرا  يكي ديگه از دوستاي ماماني هم رفتيم . خاله زهرا از شما هم ممنونم به خاطر پذيرايتو ن .                                                          ...
8 مهر 1391

تجربه اي به رنگ قرمز

  بچه هاي نازنينم ميدونيد اين امير علي بازيگوش چيكار كرده  .واي يه كار خطرناك.  رفته يه  كارد ميوه و يه سيب برداشته بدونه اجازه و مشغول سيب پوست كندن شده و در نهايت انگشتشو بريد ه .من يه دفعه صداشو شنيدم گريه ميكرد. بخير گذشت خيلي بريدگي كم بود . ولي براي اين شيطون چون اولين بار بود كه خون ميديد ترسناك بود .بچم خيلي ترسيده بود و رنگش پريده بود و تا يه ساعت اروم بود و يه جا نشسته بود و تا چن ساعت دستشو تكون نميداد و حتي اين وروجك كه عاشق موتور شه اونم سوار نميشد. نازنيناي من اين يه تجربه برا ي امير من بود .و ميدونم بازم يادش ميره .شما هم مواظب باشيد و به چيزاي كه خطر داره دست نزنيد .     ...
8 مهر 1391