كمكي (كمك كردن)
روز جمعه گفتم يه كم خونه رو تميزو به قول امير علي مرتبي كنم .امير علي هم گفت منم ميخوام كمكي (كمك )كنم . گفتم باشه كمك كن رفتي جارو برقي رو كشون كشون داري مياري ميگم بذار كمكت كنم اجازه ندادي و با چه مشقتي اوردي تا بكشي . يه 10 دقيقه اي جارو كشيدي بعد آب پاشو خاستي و تمام درو ديوارو اينه و شيشه و مبل و كلا خونه رو تا بخاري خيس كردي .بعدش دستمال كشي كجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/بطري دلستر رو . پسر مهربونم من اگه بخوام تو كمك نكني به كي بگم و بالخره ديگه كاري كرد كه عصباني شدم و دعوات كردم و گريه كردي . و وقتي بابا جون ميگفت چي شده ميگي مامانو اذيت كردم منو دعوا كرد .بازم خيلي خوبه ميدوني اذيت كردي . ودر اخر هم يه كار كردي كارستون . توشمال برات از كنار ساحل يه ظرف بزرگ صدف جمع كرده بود تابه جاي سنك با اونا بازي كني و بچيني . داشتي بازي ميكردي يهو ديدم تو يخچالي . چي ببينم خوبه صدفا رو بردي ريختي تو جا ميو ه اي يخچال بغل ميوه ها . حالا بماند كه چرا ريختي اونجا و چه فكري كردي .