خط خطي
پسرك من امروز چي كار كردي تو . اخه عشق من نميشه يه لحظه ازت چشم برداشت . من مشغول با نت و اين فسقلي هم با تخته و ماژيك وايت برد مشغول نقاشي كردن بود كي يه دفعه اين صحنه رو ديدم تازه عجيب اينكه وقتي بهش ميگم چرا دستو و پاتو نوشتي؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ميگه من باهات قهرم و ديگه دوست نميشم ديگه داداشت نميشم (ميخواد بگه پسرت ) . منم از يه طرف به قيافه اش خنده گرفته از يه طرفم با حرفاش ...
نویسنده :
مامان جون
15:54
بازم يه جمعه ديگه ...خوش بحال امير علي شد
سلام امروز روز جمعه بود . و من و بابايي و ماماني وهمراه هميشگيمون نيلوفر رفتتيم الموت . يه جاي با صفاست. خيلي خوش گذشت وبازي و شيطوني و آب بازي و ......... و ولي ماماني چهار دست لباس عوض كرد . چون دائم ميرفتم تو آب دريا كوچولو (يه جوب آب كو چولو ) عكسا روايت گر هستن يه آبشار اندازه خودش تلاش براي كندن يه شاخه درخت &n...
نویسنده :
مامان جون
10:46
پاييز شده ماماني كلافه شده
پا ييز امان از اين بوي پاييزي و آسمان ابري كه آدم نه خودش ميداند دردش چيست و نه هيچ كس ديگر. فقط ميداند كه هر چه هوا سردتر ميشود دلش آغوش گرم ميخواد . سلام . پاييز امده و تقربيا ده روز هم گذشته . تمام فصلها قشنگن ولي پاييزه حس و حال غم انگيزي داره . نه اينكه دوست نداشته باشم ولي اكثرا روز هاي پاييزه دلم گرفته اس . و منم كه ترسو يه كم سرد ميشه كمتر امير علي رو بيرون ميبرم و اكثرا خونه هستيم و اين تازه يه شروع براي ماست. . وايييي صبح تا شب فيلم كارتون . ديگه ديوونه ميشم و جالب اينكه كارتونها دوره ايه . هفته به هفته عوض ميشه . و ما مجبوريم...
نویسنده :
مامان جون
10:45
نوار چسب چاره همه كارهاس
سلام . الان كه هوا داره سرد ميشه يه چيز شيريني يادم افتاد ميخوام براتون تعريف كنم . زمستون سال قبل بود اميرعلي هم كتاب خوندون دوست داره و هم نقاشي رو . بخاطر همون اين فندوق مامان كه از يه چيزي خوشش بياد ديگه ول كردن اون تو كارش نيست . عاشق كتاب خوندن بود و شبا بايد كتاب ميخوندم براش و من دو و سه بار خوندن يه كتاب راضي بودم ولي دريغ اين آقا ول كن نبود. حداقل ده بار يه كتابو بايد ميخوندم ديگه اخرش گلوم خشك ميشد و تازه شايد يه كتاب ديگه بايد شروع ميكردم و ميخوندم .هر روز كتاباش زمين بود و يكي و دو بار هم كتاب رو پاره يا خط خطي ميكرد و منم بهش ميگفتم مامان فقط دفتر ر...
نویسنده :
مامان جون
10:44
قضيه وبلاگ و اميرعلي
يادم رفته بود بگم چه طوري شد من اينجا يعني دنياي ني ني وبلاگ رو پيدا كردم . چند وقتي بودكه سحر جون ميگفت كه براي امير علي وبلاگ درست كنم و من شونه خالي ميكردم نميگم همش تنبلي بود ولي بلاخره مشكلات و مشغله هاي زندگي هم تاثير داشت . تا اينكه تيرماه 91 يه سري به ني ني وبلاگ زدم وديدم اينجا يه دنياي ديگه اس . خيلي فرق ميكنه با دنياي ما ادم بزرگا و مصمم شدم من هم براي اميرم يه وبلاگ بسازم و از اين بابت خيلي خيلي خوشحالم نه تنها براي امير علي . براي خودمم خوشحالم .چون وقتي ميام تو ني ني وبلاگ انگار از دنياي واقعي بريدم وبه دنياي فرشته ها اومدم . من خودم اينجا دوستاي خوبي پيدا كردم و همينطور اينجا نه تنها فرشته خو...
نویسنده :
مامان جون
10:43
نمايشگاه كتاب
سلام . چند روزه اينجا نمايشگاه كتاب باز شده و من به اميرعلي قول داده بود بريم بيرون و براش كتاب مي مي ني بخرم . ديروز قرار شد عصر بريم نمايشگاه .وقتي امير علي از خواب بعد از ظهر بيدار شد گفتم بيا حاضر بشيم با بابايي بريم بيرون . اونم گفت اول يه كم ارايش كنيم بعد بريم مي مي ني بخريم و رفت تا دست و صورتشو بشوره . تمام موهاشو خيس كرده بود .و وقتي من بهش گفتم بيا موهاتو خشك كنم ميگه دو ساعته موهامو شونه كردم و حاضر شدم . (اين حرفو از كجا ياد گرفتي خداميدونه ) . و بعد از كلي رسيدگي به خودش رفتيم دنبال نيلوفر و با هم رفتيم نمايشگاه . وقتي رسيديم نمايشگاه كتاب انگار اومديم شهر بازي ميدونست از...
حرفايي ميزني كه ماماني كيف ميكنه
عشق مادر .اميرعلي مادر . وقتي تو هنوز به دنيا نيومده بودي . ويه بچه اي شيطوني ميكرد و اطرافيان ميگفتن شيطونه. مامان و بابايي اون بچه ميگفتن بچه ما زياد شيطون نيست درك نميكردم و ميگفتم چرا دفاع ميكنن و جبهه ميگيرن . الان كه تو شيطوني ميكني و يكي ميگه شيطونه ميگم نه بچه ام زياد شيطون نيست . هر بچه اي براي مامان و باباش اونقدر زيادشيرين و عزيزه كه شيطونيها رو نميبينن . پسرم الان تقريبا دو ساله و نيمه هستي . و الان شيرينت ترين دوراني كه داري .چون زبو ن باز كردي . شيرين كه بودي مثل قند الان شيرين زبوني هم ميكني . يه حرفايي ميزني كه من و بابايي دلمون ضعف ميره اينجا چند تاشو برات ميگم تا بعدا ببنيني ماما...
نویسنده :
مامان جون
10:41
استفاده بهينه از همه چي
ديروز صبح ما با بابا جون رفته بوديم بانك براي كار بانكي كه بابا داشت و چون بانك شلوغ بود اميرعلي هم حوصله اش سر رفته بودو كلافه شده بود . به دنبال راه چاره گشت وچون آب نبات من خيلي با هوشه و علاقه مند به نقاشي كشيدن . اين راه رو براي خودش پيدا كرد(تو عكس مشخصه ) هم از برگه هاي عابر بانك استفاده كرد . هم از وقتش و هم از خودكار بانك .به اين ميگن يه فكر بكر و استفاده بهينه از وقت و تمامي امكانات موجود هزاران هزار آفرين پسرك باهوش و با ذوق مادر ...
اميرعلي اين يكي و دو روز
عشق مادر يكي و دو روزه خيلي جالب حرف ميزني . به اكثرا كلمه ها (ي ) اضافه ميكني مثلا ميخواي بگي آب بخورم ميگي ( آبي بخورم) . يا قهر كنم (قهري كنم ) . و يا باز كنم (بازي كنم ) .مرتب كنم (مرتبي كنم ). خلاصه به هر كلمه يه حرف (ي) مي بندي . يا جمله جالبت اينه گفتي مامان حوصله ام سر ميره يه گودوچو آبي بخورم (كوچولو آب بخورم ). من نميدوم حوصله سر رفتن چه ربطي به آب خوردن داره . شايدم ...
نویسنده :
مامان جون
10:37