تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي تك ستاره ي اسمون ما اميرعلي ، تا این لحظه: 14 سال و 5 روز سن داره

امير علي شيرين گندمك مامان و بابا

شيطنت ....

سلام عمرم . دو روزه واقعا اذيتم ميكني .ديروز رفتيم بيرون بحدي اذيت و شيطوني كردي كه غروب  منو به گريه انداختي . نميدونم شايد من عادت ندارم به اين حد از شيطوني . بيرون دستتو رو بهم نميدادي . گريه ميكردي و تو خيابون ميدويدي و خلاصه ............ غروب سر درد گرفته بودم از دستت . امروزم بهتر بودي ولي بازم غروب شيطوني كردي . گفتم مامان اذيت نكن باهات قهر ميشم . گفتي قهر شو من حرف تو رو گوش نميدم . مامانتم نميشم مامان بابا ميشم . توام مامان من نشو مامان بابا بشو .(اين وسط به نفع بابا شد الكي الكي صاحب دو تا مامان شد ). خلاصه بعد از كلي جرو بحث  كم اوردم . و اولش خودمو زدم به خواب تا تموم كني .ولي اومدي ول نكردي ما...
17 بهمن 1391

علاقه به عروس شدن

سلام عزيزم اين روزا خيلي علاقه پيدا كردي عروس بشي . علاقه به ارايش كردن داشتي ولي الان دائم ميگي عروس بشم و ميخوني عروس بايد برقصه . و دوست داري همه رو عروس كني از بابا و مامان و گرفته تا مردا  چادر ميندازي سرشون و ميگي عروس شديد . و بخاطر همين نيلو عروس درستت كرده و با چه ژستهايي عكس هم ميگيري . انشالله داماد بشي پسر گلم    ...
15 بهمن 1391

سر و كله دوست خيالي پيدا شد

 سلام امير علي عشق مادر چند روزي هست سرو كله دوست خيالي پيدا شده . دوستت اسمش امير حسين  .  امير علي ميگه :مامان چرا اجازه نميدي برم بيرون توپ بازي كنم   ميگم :مامان جون با كي  بازي كني  ميگي :با امير حسين ديگه  و اين هر روز تكرار ميشه چرا اجازه نميدي برم بازي كنم . به منشي آقاي دكتر ميگي اجازه ميدي برم اتاق آقاي دكتر . خانم منشي ميگه مگه آقاي دكتر دوستته ميگي نه . دوستم نيست امير حسين دوستمه .  ...
15 بهمن 1391

نقاشي

نقاشي جديد امير علي  امير علي از من ميپرسه ماماني خورشيد چشم داره ميگم نه . ولي تو بعضي كتابها يا فيلما چشم داره . پسركم گيج ميشه كه بالاخره چشم داره يا نه .  و تازه خورشيد مو هم داره . اينم ماهي  ...
15 بهمن 1391

هنوز .....

امير علي مامان هنوز خيلي كلماتو واضح نميگي ولي بعضي وقتا كلماتي ميگي كه .......... به روشن    ..................ميگي............... شوشن   سفيد................... سسيد چاقو.......................خاجو دكمه .......................دمكه و فعل ها رو كه نگو با لهجه  خاصي ميگي  .         چند روز پيش بلد نبودي بگي چار و دستو پا شو من سوار كولت بشم راه بري  اومدي ميگي مامان گاووو شو من سوارت بشم . منم اول يه كم چپ چپ نگاه كردم ولي بعدا پيش خودم گفتم چشم مامان گاوت نشده بودم اونم ميشم . باز خدا رحم كرد نگفتي خ........... شو .    ...
15 بهمن 1391

ديگه چي بگم

                      شيرين زبون و عمرو عشق و نفس مادر  امير علي اسم بابا رو خيلي وقته ياد گرفته بود و خيلي وقتا اسم بابا رو صدا ميكرد ولي  تازه اسم منو ياد گرفته ميگه مامان زوا بالاي ز فتحه ميذاره و دو بخشي ميگه ز+ وا  اسم و فاميلت چيه ؟ا مير ممير مووايي (امير علي ملايي ) عشق من چون حساسيت پوستي داره و خيلي مواد غذايي و خواركي براش ضرر داره مثل موز و تخم مرغ و شكلات و كاكائو و خيلي چيزاي ديگه و خوردن اينا ممنوعه و سعي ميكنيم حدامكان براش نگيريم ولي خوب قربونش برم بچه اس ديگه دلش كوچولو ه و كم طاقت . عشق من برعكس عاشق...
26 دی 1391

ني ني وبلاگ

    ني ني وبلاگ     قبلا هر چقدر با لپ تاپ كار ميكردم امير علي كار نداشت ولي چند روزه نميذاره ميگه براي منه .ديروز داشتم  كار ميكردم  اومده ميگه مامان لپ تاپ منه  ميخوام برم ني ني وگاگ (ني ني وبلاگ )   مدرسه   يه چند وقتي امير علي گير داده ميگه ميخوام برم مدرسه   يه چند باري هم گريه كرده كه ميخوام برم مدرسه . بهش ميگم مامان چون تو هنوز كوچولويي بزرگ بشي بعد بري مدرسه  سر سفره صبحونه ميگه مامان جون من اينقدر دوست دارم برم مدرسه فوتبال بازي كنم ميگم غذا و صبحونه بخور بزرگ بشي بعد بري مدرسه و بعد از صبحونه ميگه من صبحونه خوردم بزرگ شدم الان م...
24 دی 1391

شعرها و قصه ها

  اولين شعر تاب تاب    خدا منو نندازي            اگه منو بندازي              بغل بابام بپرم    بغل مامانم بپرم(بندازي)     دومين شعر خرگوش من چه نازه          گوشاش چقدر بلنده (درازه)           ميخوره برگ كاهو            ميدوه مثل اهو   شعر سوم آقاي راننده     چشاتو ببند (اينو نميدونم از كجا ياد گرفته و اضافه ميكنه به شعر )       يالله بزن به دنده         &nb...
19 دی 1391

مريضي

سلام عشق من چند روز مريض شده و تبش رفته بالا و دائم بيحاله دو شب تمام بدنش مثل كوره داغ بود و اونقدر اروم ميوفته كه دلم  كباب ميشه و وقتي دارو ميدم اروم ميخوره و يا حتي وقتي نصف شب پا شويه ميكنم چيزي نميگه . الهي قربونش برم .وقتي بردم دكتر وقتي رفتيم تو اتاق به اقاي دكتر سلام كرد و گفت خسته باشيد آقاي دكتر . و آقاي دكترم  اونقدر خوشش اومده بود كه گفت  من به تو موش چي بگم اخه .  و اقاي دكتر بعد از معاينه گفت گلو پر از عفونت و حتي دهنشم زخمه . و بايد امپول بزنه . و چون اولين بار بود ميخواست امپول بزنه بعد از كلي زمينه سازي بهش گفتم  پسر من بزرگ شده و قوي شده و امپول ميزنه و گريه هم نميكنه چون دردش يه كوچولوه و ...
19 دی 1391

مامانت نميشم

سلام امير علي مامان  عشقم چند روز پيش وقتي حرفمون ميشد ميگفتي مامان جون ديگه داداشت نميشم ولي امروز بعد از كلي اذيت گفتي ديگه مامانت نميشم  . تا ده ميشمردي ولي هميشه چهار جا ميافته  ميگم مامان چهار روكجا جا ميذاري ميگي زير ديوار.   قصه شنگول و منگول رو كه بلد بودي  قصه جك و لويباي سحر اميز و قصه كدوي قلقله زن و قصه شنل قرمزي ياد گرفتي . البته به زبون خودت . يه وقت ديگه برات مينويسم چطوري تعريف ميكني  .   عشقم شعر هم يادگرفته شعر خرگوش و يا آقا راننده كلاه قرمزي . اين چند تا عكس كه خيلي وقته ميخوام بذارم تو وبلاگ ولي وقت نميشد بالاخره امروز بختشون باز شد     ...
3 دی 1391