مريضي
سلام عشق من چند روز مريض شده و تبش رفته بالا و دائم بيحاله دو شب تمام بدنش مثل كوره داغ بود و اونقدر اروم ميوفته كه دلم كباب ميشه و وقتي دارو ميدم اروم ميخوره و يا حتي وقتي نصف شب پا شويه ميكنم چيزي نميگه . الهي قربونش برم .وقتي بردم دكتر وقتي رفتيم تو اتاق به اقاي دكتر سلام كرد و گفت خسته باشيد آقاي دكتر . و آقاي دكترم اونقدر خوشش اومده بود كه گفت من به تو موش چي بگم اخه .
و اقاي دكتر بعد از معاينه گفت گلو پر از عفونت و حتي دهنشم زخمه . و بايد امپول بزنه . و چون اولين بار بود ميخواست امپول بزنه بعد از كلي زمينه سازي بهش گفتم پسر من بزرگ شده و قوي شده و امپول ميزنه و گريه هم نميكنه چون دردش يه كوچولوه و اگه اروم باشي جايزه هم داره . ولي وقتي امپول زديم گريه كرد ولي خيلي زود اروم شد و با اقاي تزريقاتي گفت ممنون و فوري گفت بريم جايزه بخريم و جايزه اش يه سگ اسباب بازي نازنازي بود كه پارس ميكنه و راه ميره و دمشو تكون ميده و اسمشم گذاشتيم پشمك و اميرعلي خيلي دوستش داره و به همه ميگه امپول زدم گريه نكردم جايزه گرفتم .