ترس كوچولوي اميرعلي من
اولين چيزي كه عشقم ازش ترسيد اين بودكه وقتي حدودا يكساله بود براش كتاب شنگول و منگول خريدم و براش خوندم خيلي دوست داشت و خود به خود از اون موقع هي ميگفت آقا گرگه (عشق من هيچوقت گرگه نميگه هميشه ميگه آقا گرگه خيلي مودبه پسرك من )و هر جا ميرفتيم يا صدايي ميشنيد ميگفت آفا گرگه .تا حدي كه چن وقت اون كتاب براش نخوندم . ولي الان ديگه ميدونه آقاگرگه مياد وشنگول و منگول ميخوره . الان از زنبور و سوسك و حشرات ميترسه . همسرم ميگه من باعثش شدم .درسته اونم من باعث شدم من خودم از سوسك و زنيورو مارمولك ميترسم .اولها پسرم ميخواست با مگس كش اونارو بكشه ولي الان حتي مگسم ميبينه ميگه زنبور و ميدوه مياد پيش من . پيش چه ادم شجاعي مي...
نویسنده :
مامان جون
23:18